به چشمای تو سوگند*که عشقت واسه من رنگ جنونه
به چشمای تو سوگند که عشقت* مثل آتیشه توی قلبم مثل خونه
اگر یار تو باشم با این دستای خسته *واسه تو لونه میسازم تو همین قلب شکستم
به چشمای تو سوگند
من اونقدر پر عشقم همونقدر پدر دردم *که عاشقای دنیا نمیرسند به گردم
آخه دیگه خواب تو چشمام نیست* امیدی تو نگام نیست پر از دردم ای وای
که درمون سر راه نیست
تو نیستی خیال کن که دیگه هیچی باهام نیست
دیگه هیچی تو زندگی اونجور که میخوام نیست
از غم می نویسم که بخونی من از دل می نویسم که غم عشق رو بدونی
تو از حال یه عاشق آخه هیچی نمی دونی نمی دونی
:: برچسبها:
بیاد اسطوره های هنر,
|